یادمه یبار تو مترو بودم، ی دختر و پسر هم جلوم نشسته بودند، دختره موهاش فرفری بود، نگاهم کرد، در گوش پسره پچ پچ کرد، پسره شونه ش رو بالا انداخت که نمی دونم! دختره دوباره نگاهم کرد و دوباره در گوش پسره پچ پچ کرد! که نامفهوم صداش اینطور می اومد که: بگم بهش؟! پسره دوباره گفت نمی دونم! بعد دختره بهم گفت آقا ببخشید، شما تو گروه فرفری ها تو تلگرام عضوید؟! ما ی گروه چند هزار نفری هستیم که همه موهامون فرفری هست! منم هنسفری سمت چپم رو درآوردم و گفتم من اصلن تلگرام ندارم! دوباره هنسفری رو گذاشتم تو گوشم! بعد به این فکر می کردم که چه فازیه؟! چند هزار نفر ی گروه زدن و دورهم جمع شدن که چی؟ وقتی تنها وجه اشتراک ـشون موهاشون هست؟! wtf واقعن؟!
اینرو گفتم که بگم نسبت به این دورهمی های وبلاگی هم تو سرم یسری باگ ها می چرخند، که چی ما همه دورهم جمع بشیم؟ وقتی عقاید و سلایق و کلی چیزای دیگه مون با هم فرق دارن؟ و وجه اشتراک ما هم فعلن فقط داشتن وبلاگ هست! ولی دیدم که من دارم همش اونطرف قضیه رو می بینم، و خیلی سعی کردم تا یکم جنبه ی مثبت هم ازش بیرون بکشم و خب به هر ترتیب دوست دارم دوباره انجامش بدم! بار اول دیر رفتم، زود برگشتم، که کاش بار اول زود می رفتم، دیر بر می گشتم! یعنی در هر صورت می خوام بگم که، می خوام برم دیگه، همین!
فقط، هروقت حس کردم دیگه مخم نمیکشه، خدافظی می کنم. امیدوارم نارحت نشید.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هر چی بخوای هست فانوس خیال ایستگاه بعد Gwen Edwina تولیدی کیف گوهری پــرانه هایک ویژن Aidan