واقعن دوست داشتم تمام تعطیلات را در جنگل سپری می کردم، اما هیچ چیز سر جای خودش نبود و بارندگی های بدون توقف این توفیق را نصیب بنده کرد که این وقفه ی تقویم را در کنار جمعی از دوستان دوره ی کاردانی بگذرانم! و در نوع خودش جالب بود، چون خودم را در معرض اتفاقاتی قرار دادم که با آنها مشکل دارم و خارج از چهار چوب ـم هست! و اینکه، زمان در حال حرکت است و این به این معنی ـست که ما در حال بزرگ شدن هستیم، در حال کسب تجربیات جدید! پس اینکه هر چند یکبار دستی به سر و گوشِ چهار چوب خود بکشیم، طوری نیست!
اولین سفری بود که این ـهمه دریا رفتم(حتا لحظه ی تحویل سال، لب ساحل بودم)، این ـهمه به کافه، رستوران، مراکز خرید، و جاهای شلوغ رفتم! رانندگی کردم! زد بازی گوش دادم!! و مدام سعی می کردم بهم خوش بگذرد.
نصف بیشتر عکس ها، در تلفن همراهی بود که گم شد:/ نصف بیشترش اینجا فیلتر میشه :/ باقی هم یحتمل شو آف باشه. پس، این عکس رو می ذارم تا چهره ام از خاطر نرود :دی
پیشنهادی| Nasim - Bi to khosh migzare
فکرش را نمی کردم بی تو به من آن ـی خوش بگذرد، البته خیلی تلاش کرده ام تا خوش بگذرد، بی تو. اما، فکر می کنم می خواهم دیگر بهت فکر نکنم خاتون.
درباره این سایت